❦تانگو ِ عشق ِ ما ❦

"در میان عاشقی ... دست در دست ِ هم می رقصیم"

❦تانگو ِ عشق ِ ما ❦

"در میان عاشقی ... دست در دست ِ هم می رقصیم"

مرا ببین !
نمی توان بی تــو رقص عشق را آغاز کرد...
عهدت را بخاطر بسپارُ
با من بمـــان
تــا ابَــد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب با موضوع «عاشقانه» ثبت شده است



سکانس سوم و آخر :

مشغوله دیدن ِ سیزن ِ دوم ِ فصل جدید ومپایر بودم! از کنجکاااااااوی شدیییید داشتم توی یوتیوب میگشتم ببینم اثری از اپیزود3هست یا نه !

کلییی فیلم از قدیمای ومپایر اومد... یدونه ازون قدیمیا و قشنگاشو باز کردم... یه جاش رسید به نگاه کردن دیمن و الینا بهم...

یاد پارسال افتادم و نگاهش ! یاد دوسال گذشته افتادم و اتفاقا ! و یاد دیروز و اتفاقی که افتاد....


سکانس دوم :

+ کجایی؟

- کلاسم هنوز تموم نشده ، سرکلاس

+ کجا بیام دنبالت؟

- مگه قراره بیای؟ نمیخاد خودم میرم خونه تو اتوبوسم میخابم

+ باشه صادقیه میبینمت

5 دقیقه ی بعد !

-کلاسم تموم شد دارم میرم خونه

+کجایی؟ با کی؟

- دارم میرم دم در :| با فامیل محترمت مژگان !

+باشه راه افتادی خبر بده 


سکانس اول :

با مژگان حرف زنان از در اومدیم بیرون میرفتیم سمت اتوبوسا که گفتم این خیلییی شبیه ماشین ِ حامد !

دقت کردم به راننده ، هوا تاریک شده بود نمیشد واضح دید ! مژگان میگفت چیه؟؟؟ گفتم ماشینش عین ماشین حامده!

یهو گفتم خیلی شبیه...... درو یهو باز کرد دیدم حامده !


از خنده نمیدونستم چیکااار کنم ! ذووق و سورپرایز شدن و خوشحالی تو چشام و قیافم موج میززززد :))))))))))

-حاااااااامد تو کی اومدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+ به تو چه :))))))))


تا تهران از اومدن و سورپرایز کردنش ذوق زده بودم !


یاد قدیما بخیر... امسال دیگه کچل نیسی همسری ^___^ {کلیییک}


یه خبرایی ِ.... منتظرم محرم و صفر تموم بشن.... خدا بزرگه ^__^

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۶:۰۸
سحــر بــانــــو
ما آمدیم سلااااااام
گرچه دیگه خاننده های قبلی نیستن.... :( ولی خب مینویسم واسه دل ِ خودم.. و یادگاری
امسال سومین محرمی ِ که با حامدم...سال اول که آشناییمون بود...
سال دومم ک آقا سرباز بودن و همچنان لقب ِ سرباز ِ من روش مونده :*
امسالم که سال ِ سوم... 
امسالم تکرار ِ خاسته های سه سال قبل قطعا
هرسال تکرار میشه این آرزوم...این دعام... تا اینکه بهش برسم... به ارزوم...به رویام...

شرکت قرار شد تایمایی ک دانشگاهم نرم ، واقعاااااااا تحت فشاااااااااار بودمممممممم 
خداروشکررررررر ولی خببببببب ، حقوق مقوق پالام پیلیم :)))))))))

شنبه قرار ِ به مدت دوروز بمیرم و بعد زنده شم -___-

خاص :
وقتی که تو هیاهوی اون همه جمعیت وسط دانشگاه تهران توی اوج اتفاقات خیره نگام کردی و "سحر ! دوست دارم"

بهت گفتم میدونم حامد... (با اینکه دلم میخاست لهت کنم :| )  

گفتی از کجا؟   گفتم : چشمات !

به دنیا ثابت میکنم عشق ُ
۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۴
سحــر بــانــــو