❦تانگو ِ عشق ِ ما ❦

"در میان عاشقی ... دست در دست ِ هم می رقصیم"

❦تانگو ِ عشق ِ ما ❦

"در میان عاشقی ... دست در دست ِ هم می رقصیم"

مرا ببین !
نمی توان بی تــو رقص عشق را آغاز کرد...
عهدت را بخاطر بسپارُ
با من بمـــان
تــا ابَــد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

سلام سلااام سلاااااام

نزنین منو هااااااااااااااااا surprise

این مدت خب یه مقدار گرفتار بودمو امتحان و اینا...

ولی خب اومدم یه چیزی بگم !

من هم اینجارو دیدم هم بلگفا...

ولی خببببببببببببببببببببببب

کاری با امکانات ندارم !
من به بلگفا عادت داشتم...محیطش و ....

برمیگردم بلگفا.............

ببخشید هی اینور اونور شد :|

خاستم بگم هرکی خاست همراهم باشه بیاد اونور 

احیانا اگر نظر هم گذاشتین آدرس بذارین که من سیو کنم آدرستونو :*

 

www.tangoeeshgh.blogfa.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۲۲
سحــر بــانــــو

یه اقایی هستن که به سلامتی خیلی دیوونه هستن :|

laugh

شوخو میکنم ^___^

یه مرد ِ دلاورررررر داریممممم که از خوابش زده داره میاد دنبال من :|

جدا بر اینکه وظیفشه :))) ولی عشقم هست ^__^

منم تندی اومدم وبللاگ تا بنویسمممممممم

امیدوارم با اون چشمای خابالو و سرعت 200 تایی ک میاد همیشه بلایی سرش نیاد :|

frown

 

با بچه های تلگرامیم... کمتر میرسم اینچا...frown

 

میام تایید میکنم نظرای قشنگتونوkiss

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۷
سحــر بــانــــو



سکانس سوم و آخر :

مشغوله دیدن ِ سیزن ِ دوم ِ فصل جدید ومپایر بودم! از کنجکاااااااوی شدیییید داشتم توی یوتیوب میگشتم ببینم اثری از اپیزود3هست یا نه !

کلییی فیلم از قدیمای ومپایر اومد... یدونه ازون قدیمیا و قشنگاشو باز کردم... یه جاش رسید به نگاه کردن دیمن و الینا بهم...

یاد پارسال افتادم و نگاهش ! یاد دوسال گذشته افتادم و اتفاقا ! و یاد دیروز و اتفاقی که افتاد....


سکانس دوم :

+ کجایی؟

- کلاسم هنوز تموم نشده ، سرکلاس

+ کجا بیام دنبالت؟

- مگه قراره بیای؟ نمیخاد خودم میرم خونه تو اتوبوسم میخابم

+ باشه صادقیه میبینمت

5 دقیقه ی بعد !

-کلاسم تموم شد دارم میرم خونه

+کجایی؟ با کی؟

- دارم میرم دم در :| با فامیل محترمت مژگان !

+باشه راه افتادی خبر بده 


سکانس اول :

با مژگان حرف زنان از در اومدیم بیرون میرفتیم سمت اتوبوسا که گفتم این خیلییی شبیه ماشین ِ حامد !

دقت کردم به راننده ، هوا تاریک شده بود نمیشد واضح دید ! مژگان میگفت چیه؟؟؟ گفتم ماشینش عین ماشین حامده!

یهو گفتم خیلی شبیه...... درو یهو باز کرد دیدم حامده !


از خنده نمیدونستم چیکااار کنم ! ذووق و سورپرایز شدن و خوشحالی تو چشام و قیافم موج میززززد :))))))))))

-حاااااااامد تو کی اومدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+ به تو چه :))))))))


تا تهران از اومدن و سورپرایز کردنش ذوق زده بودم !


یاد قدیما بخیر... امسال دیگه کچل نیسی همسری ^___^ {کلیییک}


یه خبرایی ِ.... منتظرم محرم و صفر تموم بشن.... خدا بزرگه ^__^

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۶:۰۸
سحــر بــانــــو
ما آمدیم سلااااااام
گرچه دیگه خاننده های قبلی نیستن.... :( ولی خب مینویسم واسه دل ِ خودم.. و یادگاری
امسال سومین محرمی ِ که با حامدم...سال اول که آشناییمون بود...
سال دومم ک آقا سرباز بودن و همچنان لقب ِ سرباز ِ من روش مونده :*
امسالم که سال ِ سوم... 
امسالم تکرار ِ خاسته های سه سال قبل قطعا
هرسال تکرار میشه این آرزوم...این دعام... تا اینکه بهش برسم... به ارزوم...به رویام...

شرکت قرار شد تایمایی ک دانشگاهم نرم ، واقعاااااااا تحت فشاااااااااار بودمممممممم 
خداروشکررررررر ولی خببببببب ، حقوق مقوق پالام پیلیم :)))))))))

شنبه قرار ِ به مدت دوروز بمیرم و بعد زنده شم -___-

خاص :
وقتی که تو هیاهوی اون همه جمعیت وسط دانشگاه تهران توی اوج اتفاقات خیره نگام کردی و "سحر ! دوست دارم"

بهت گفتم میدونم حامد... (با اینکه دلم میخاست لهت کنم :| )  

گفتی از کجا؟   گفتم : چشمات !

به دنیا ثابت میکنم عشق ُ
۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۴
سحــر بــانــــو


من زنم...

مرا پریشانی موهایت که نه..

مرا ته ریش خسته صورتت

اشفته میکند...


سلام...

امروز هم تموم شد... 

دومین سالگرد دیدنت... دومین سالگرد داشتنت... دومین سالگرد اشتباهت هم اومد و تموم شد...

دو سال گذشت.. با کلی خاطره..خوب بد..تلخ... با کلی سختی برای تو...من... پارسال که نبودی... اما امسال... ک بودی...

خیلی عالی بود... همونطور که برنامه ریخته بودم بسیاااااااااار عالی سورپرایز کردم جناب همسرجان ُ ^_^

صب ِ زود رفتم اول آرایشگاه واسه اپی ، بعدشم اقای خابالورو بیدارکردم که بیاد طبق قرارمون بریم خرید ! ساعت 10:40 دقیقه

رسید دم ِ مترو شریف ^_^ قبل اینکه بیاد دوتا سمبوسه و یدونه نون پیتزایی + چیپس اصفهونی خریدم و کنارکادوها تو کیفم

قایم کردمش ^_^ 

گفتم بریم حقانی که آقای مهندس گفتن طرح ِ و نمیشه ! مارو بردن تو شهرک غرب پارک غورباغه ! قورباغه؟ :)))

پارک بسی عالییییییییییییییییی بوووووووووووود ولی ازونجا که ماجفتمون تنبل و خابالوییم تو فضا بودیم !

کیفمو باز کردممممممم و گفتم حاااااااامد بیا صبووووووووووووووووونه

گفت : عههههه سحر اون بنفشه چیههههههههههههههه

گفتم هیچییییییییییییی نیسسسسسسس ازینا بخوووووووووور خریدم واسستتتت

حمله کرد بهم که کیفو بقاپه از دستمممممم منم خابیدم رو کیفففف دستشو گااااز گرفتم :))))))

خلاصه سرشو گرم کردم با همون غذاهااااااا و کلی عکس اینا گرفتیمممم بعدش یهو از کیفم دونه دونه کادوهار دراودم و کلییییی

ذوووووووووووق کردوووووووووووووووو خوشحال شدوووووووووووووووووووووووووو تعحب کردووووووووووووووووووووو 

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق بووووووووووووووووووووووووووووووق بووووووووووووووووووووووق :)))))))))))))))))


کلی حرف و عکس و این چیزا.... بعدش اومدیم مترو ماشینو گذاشتیم و رفتیم به سوی پاتق همیشگیمممممممموووون

عزیز ِ دلِ من ، 4 رااااااه ولیعصرررررررررر ^_____^


رفتیم و گشتیمممممممو خرید کردیموووووووو گشنه شدیمممممم شدیییییییییید

هوام بسی دونفرررررررره بود ^_^ رفتیم کافه رستوران روزی روزگاری و غذا سفارش دادیممم...


همه چیزو دوس داشتم..خداروشکر... دعا میکنم روز به روز این حس بیشتر و قوی تر بشه...و البته ثابت تر...


خدا به حق همین عید ِ عزیز به ما کمک کنه مشکلاتمون حل شه 


راستی .. عیدتون مبااااااااااااااارک :*


عکسام میذارم اینستااااااااا^_^


باید قالب خوب پیدا کنم -______________-

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۵
سحــر بــانــــو


سلام...

حالتون خوبه؟؟؟؟

در پی ِ بازگشتم به بلاگفا ! گفتم که هفته ای میامو پست میذارم حتما... ولی خب دوباااااااره وبلاگ ریخت بهم !

منم که اینجارو قبلا ساخته بودم... تصمیم گرفتم برگردم همین جا..

گرچه نمیدونم کسی هست هنوز ک بخونه منو یا نه !


پاییز عاشقی ِ ما آمده است...

و ما در پی ِ یافتن خود ، هرروز عاشق میشویم :)


همکار ِ عزیزم ! مرد ِ زندگیم...سورپرایز های شیرینی واست دارم... 

خوبه که فعلا اینجارو بلد نیستی !


+باید یه فکری برای قالب بکنم !

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۱
سحــر بــانــــو